وبلاگ صدیقه آخوندی

گاهنوشته های یک مهندس صنایع

وبلاگ صدیقه آخوندی

گاهنوشته های یک مهندس صنایع

سلام خوش آمدید

دوست خوبم قلمی که تو دستایِ توئه میتونه خوابیده رو بیدار و وجدانی رو هوشیار کنه
قلم فریادی ساکته ،فریادی که تو سکوت تومغزت میپیچه و دگرگونت میکنه و تو رو با خودت به چالش میکشه
وقتی میتونی به راز قدرتمندی قلم پی ببری که آیه نون والقلم و ما یسطرون رو با تمام وجودت درک کنی
قلم همون ابزاریه که میتونه از هیچ ،تو رو به همه چیز برسونه  به شرطی که درست ازش استفاده کنی
از این به بعد به قلمی که توی دستته، به چشم یه معجزه نگاه کن، یه معجزه خامو‌ش که با نوشتن، جرقه میخوره تا اون معجزه اتفاق بیفته

روز کوچک ترین ابزار قدرتمند بشر مبارک 🌹

  • صدیقه آخوندی

 

بوی هجران و درد می آید؛ بغض مدینه میترکد و اماممان ماتم کده می شود ؛خورشیدی دیگر از آسمان ولایت غروب میکند و بار دیگر بقیع میزبان فرزندی از خاندان پیامبر است
بقیع! آماده باش ! آخرین مسافرت از راه میرسد ،
دیده ات را فرش راهش کن
چه سخت است خاموشی شمعی که بیش از چهار هزار پروانه در محضرش کسب علم و معرفت میکنند و نور معرفت را در سراسر دنیا میگسترانند و هنوز هم پرتو های آن جاریست.

ای صادق آل نبی! تو آمدی تا با دروغهای بافته شده به نام احادیثِ جعلی مبارزه کنی و دیوارِ خرافات را فروریزی و دربرابر بدعت ها بایستی تا آینه دین الهی غبار نگیرد و به اهالی دین بیاموزی که بیندیشند و چراغ انتقاد را در ذهن و ضمیرشان برافروزند 
مولای من! تو در روزگار فقر تفکر ،بر کرسی معرفت نشستی و آبی گوارا برای تشنگان علم و دانش شدی و با چشمه علم اللهیت ،پاسخی برای سوالات همگان بودی
تو پیروز تمام مباحثات بودی و با وجود تو جرات شبهه انداختن نداشتن و این کینه باعث شد که زهرشان را در رگهایتان جاری سازند و راه را برای افکار شیطانی خود باز کنند اما تو هنوز زنده ای و تا زمانی که عطر امامت جاری باشد عطر تو به مشام جویندگان حقیقت میرسد 
این طایفه سرنوشتشان معلوم است یا کشته تیغ عشق یا مسمومند💔

  • ۰ نظر
  • ۱۶ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۵۳
  • صدیقه آخوندی

خودِ عزیزم دوستت دارم💓

تو رفیق ترینی برای من، تو سالها برای چیزی که الان هستم کوشیدی،زمین خوردی،باختی ،اشتباه کردی، یاد گرفتی ،تجربه کردی ،بزرگ شدی ،با بقیه مهربان بودی ،دوستشان داشتی، عاشق این بودی که کمکشان کنی بدون اینکه توقعی داشته باشی و کارما این را در مسیر زندگی به تو  برگرداند.💖

خودِ عزیزم!💓

یقین دارم موفقیت سهم توست ،به خاطر تمام زحمت هایت ،اشتیاقت، پای کار بودن و خیر خواهی و دیگر خواهی ات.💗

خودِ عزیزم💓

ببخش اگر تو را رنجاندم،اگر به تو آسیب زدم ،اگر تو را دست کم گرفتم ،ببخش مرا اگه گاهی اصلا تو را ندیدم ،ببخش اگر تو را انقدر ناتوان دیدم و محدود کردم که به چیزی که میخواستی نرسیدی💔

خودِ عزیزززم دوستت دارم💓❤🤍

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۱۹
  • صدیقه آخوندی

مرغ از قفس پرید ندا داد جبرئیل اینک شما و وحشت دنیای بی علی...
اینبار دیگر خدا به این مردم ناسپاس رحم نکرد و گرفت از انها حیدرش را تا بسوزند در داغ نداشتنت
 آه از زمانی که فرقت شکافته شد ،فزتُ و رب الکعبه گفتی و رهسپار دیدار یار شدی
آخربه آرزویتان رسیدید 
مولای من تنهایی و غربتتان به پایان آمد ،شب گریه ها و درد و دل های میان نخلستان و چاه ها تمام شد زین پس تمام نخلها وچاه ها در فراقت خواهند گریست .
ای انسانِ همیشه فوقِ انسان ،ای حقیقت ایمان و ای قلب قرآن بعد تو خون ها به دل زینب شد و چه زجرها که کشید و تو میدانی که دختر ها به شدت بابایی اند، آه از حال این شب های زینب...
مولای من آنچنان در آن دیار و بین آن مردم غریب بودی و عذاب کشیدی که در خطبه ای فرمودید خدایا اینان از من خسته اند و من از آنان خسته ،آنان از من به ستوه اند و من از آنان دلشکسته، پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از من بر آنان بگمار 
خدایا دل های آنان را بگداز چنات که نمک در آب گدازد)
آنان از عدالت علی خسته بودند از اینکه نمیتوانستند بیشتر از سهمشان بردارند، بی عدالتی زیر زبانشان مزه کرده بود و حال که علی دانه ای جو را بی حساب به کسی نمیداد نمیتوانستند بپذیرند
آخر این مردم پر کینه و جاهل زهر خود را ریختند ،آن هم چه زهری که هزار درهم هزینه داشت
مردم این شهر به نمک خوردن و نمکدان شکستن عادت داشتند آقا
آه از این درد که چاه های شهر وفایشان بیشتر از مردم شهر بود آن چاه ها محال است که شب گریه ها و رنج ها و راز های نگفته ات را فراموش کنند

پروردگارا ! دلهای شکسته و بیقرار عالم را در این شب عزیز به قرارشان برسان و لذت وعده های خویش را برایشان ارزانی بدار  آمین یا رب العاملمین
التماس دعا🖤⚘

  • ۱ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۱۰
  • صدیقه آخوندی

شب قدری چنین عزیز و کریم ،حیف است که من در عُزلت و تنهایی به دنبال مونسی غیر تو بگردم، تویی که مرا با تمام بد بودنم ،با تمام اشتباهاتم و با تمام نافرمانی هایم هنوز هم دوست داری و برایم راه بازگشت قرار داده ای و هر بار که من پل های پشت سرم را خراب میکنم و نا امید به سوی تو می نِگرم باز هم تو برایم راه میگشایی و با آغوش باز پذیرایم هستی و مثل کودکی که تازه متولد شده است پاکم میکنی جوری که انگار پیش از این خطایی نکرده ام و من چگونه میتوانم این همه عشق و محبتت را نادیده بگیرم؟!
ای همدم جان ها ،ای همدم آنکس که همدمی ندارد 
سر به سجده میگذارم و از تو به خاطر ناسپاسی ها و خطاهایم طلب عفو و بخشش میکنم که تو غفار و رحیمی و از تو میخواهم که یاریم کنی تا یاقوت های درونی ام را بشناسم که اینگونه به تو نزدیک تر خواهم شد
مِهربان پروردگارم خسته ام همچون دریا زده ای که نگاهش به ساحل است ،تو را به سخن حقی که نازل کرده ای مرا دریاب و نگذار به بیراهه  بروم و تقدیرم را در این شب به بهترین تقدیرها مقدر کن 

سوگند تو را به حق اولاد علی 
در این شب قدر توبه ام را بپذیر
التماس دعا🌹🙏

  • ۰ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۰۸
  • صدیقه آخوندی

۲۸ اردیبهشت تولد کسیه که من خیلی دوسش دارم ،کسی که نوشتن رو به خاطر حس قشنگی که از متناشون گرفتم شردع کردم ، کسی که همیشه برام خیلی عزیز و دوست داشتنی بوده و همیشه مثل یک خواهر پای درد و دلام نشسته،اشتباهاتمو بهش گفتم راه حل بهم داده، کسی که همیشه ازش کلی چیز یاد گرفتم تو همه زمینه ها و برام به معنی واقعی استاد بوده و همیشه حامیم بوده ،کسی که همیشه گوش شنوایی برای غر زدنا و نق زدنا و اعتراضا و انتقادا و سوتیام داشته و همیشه باهاش کلی بهم خوش گذشته، کسی که انقدر ساعت جفت برا هم فرستادیم که تا ساعتارو جفت میبینم یاد خودشون میفتم😂 کسی که هر موقع باهاش چت میکنم نیشم انقدر بازه که همه معترض میشن😁 کسی که پایه اس برای همه شیطنت هام حتی اگه خودش نتونه حمایت میکنه من انجام بدم😍💪💚

 کسی که نمونه بارز یک دختر ایرانی اصیل و با تقواس،کسی که شبیه دانشمندا حرف میزنه ،شبیه عالما عمل میکنه و شبیه بچه ها از یه اتفاق کوچیک هیجان زده میشه و ذوق میکنه😍🥰

خلاااصه کسی که در قلب من جادارد و بیرون نرود از دل و ذهنم🥰😇

به نقل از یه عزیزدل که میگن سادات گلی از گل های بهشتن، ایشونم گلی از گلهای بهشتی که اردیبهشتی هم هستن که عطر خوب اخلاق و رفتارشون همه جا پیچیده و همه رو مجذوب خودش کرده و معرفتشون همه رو شرمنده کرده💝💌

من همیشه به خاطر داشتن دوست ،استاد ،رفیق و خواهری چون ملحیه سادات جانم خداروشکر میکنم و قطعا یکی از لطف های خدا به من بوده و هست و یکی از بهترین یادگاری های گناباد هستین برام و همیشه دوستتون خواهم داشت و از خدا براتون طول عمر طولانی و باعزت خواستارم،ان شاءالله در پناه حق و زیر سایه امام زمان سلامت و خوشبخت باشین.🌹❤💝⚘🌷💗💌💚💛💙🧡💗💓💟

#ملیحه_سادات_مهدوی

#استاد_جان

#دوستت_دارم☺❤😘

  • ۱ نظر
  • ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۲۰
  • صدیقه آخوندی

امروز چهارشنبه ۲۵ فروردین و اولین روز ماه رمضونه🥰

کلا ماه رمضون همیشه پر از حس خوب بوده برام،چه روزهایی که تو خوابگاه تنهایی روزه میگرفتم چه روزایی که دست جمعی روزه میگرفتیم و افطار میرفتیم پارک، ولی قطعا همه چی دسته جمعیش قشنگ تر و دلچسب تره؛یادمه بچه که بودیم یعنی همون کلاس چهارم پنجم،درسته یکم سختمون بود از وسط خواب پاشیم و غذا بخوریم ولی چون تعدادمون زیاد بود خیلی اشتهامون بیشتر بود خیلی حال خوبی داشتیم .

سحری و افطار و همه چی هم که با آبجی جان بودو ما و خان داداشا حسابی از تماشای فیلمای ماه رمضون فیض میبردیم 😁

چه زولبیا، بامیه هایی که با کمک قل عزیزم دو روزه تمومش کردیم🙃چه شبهایی که خواب موندیم و کل روزو بدون سحری روزه بودیم،🥴 چه سحر هایی که خواب افتادیم و غذا سوخت و چه سحر هایی که انقدر خسته بودیم که از یه ساعت قبل اذون هی چشمامونو باز میکردیم میگفتیم پنج دقیقه دیگه بیدار میشم انقدر پنج دقیقه پنج دقیقه میگفتیم تا یه ربع به اذان میشد همه چیو هول هولکی میخوردیم  گشنه نمونیم🤪

یادش بخیر سر سفره همه ابجیا و داداشا بودن ،خیلی وقتا هم منو آجی دوقلوم سوژه خنده شون بودیم چشم بسته متوجه نبودیم اصلا قاشوق داره کجا میره🙃 ، جای خورشت ماستا رو میریختیم رو برنج و...🤭هعیی روزگار یادش بخیر

موقع افطارم که انقدر گشنگی و تشنگی به آدم هجوم میاورد نمیدونستی جواب کدومو اول بدی🤕 بعد اذونم که انقدر شربت میخوردیم ،دیگه جا برا غذا نمیموند...

یادش بخیر شبای قدرو که با همسایه ها تاسحر تو مسجد میموندیم ،

یاد شبای قدر دانشگاه هم بخیر ،خیلی برام دوست داشتنی و شیرین بود

درسته خیلیا روزه نمیگرفتن ولی خیلیای دیگه هم بودن که هم روزه میگرفتن و هم برای بچه ها افطاری میپختن ،یاد سحرهای ماه رمضون که برا نماز صبح میرفتیم تو حیاط و میوندیم تا نزدیکای صبحم بخیر ❤

یاد کلاسای دم افطار که زودتر میپیچوندیم هم بخیر❤

یاد کلاسایی که استادا وسط روز ماه رمضون انتظار ارائه ازمون داشتن،

چه کارگاه هایی جوشی که تو اون گرما با دهن روزه میرفتیم🥴

 

پ.ن:سریال ملکوتو خیلی دوست داشتم با اون فیلمه که یه خانم بود یه ماشین قورباغه ای داشت،خیلی خوب بود

 

  • ۰ نظر
  • ۲۵ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۱۹
  • صدیقه آخوندی

عید آمد و خنده به لبان شد
 بَه ساز دلم شاد و روان شد 
 در بستری از مهر دلت گل
سبزه به چمن خوب و عیان شد 
نوروز این عید باستانی بر همه مبارک🌹💐

  • ۱ نظر
  • ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۱۰:۳۱
  • صدیقه آخوندی

به نام خالق پدر 

پدری که خالقش، نامش را بعد خود آورده است یعنی ای مخلوق من بعد از من پدر و مادرت را بپرست ،پدر و مادرت را عاشقانه دوست بدار 

پدری که برای راحتی فرزندش روز و شب و گرما و سرما نمیشناسد و در همه حال  

  • ۰ نظر
  • ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۲۱
  • صدیقه آخوندی

18 ساله و این همه درد!!

کوچه های مدینه سیلی خوردن و پهلو شکستن و شعله کشیدنی دید که محال است از خاطرش برود و تا روز محشر آن آتشِ شعله کشیده بر درِ خانهِ فاطمه برایش تازه خواهد بود که آن ملعون بی رحم را صدبرابر بدتر بسوزاند ...

صدای سیلی خوردن و فریادِ آه فضه به دادم برسِ زهرای اطهر ، از کوچه های مدینه به گوشم رسید و قلبم را به آتش کشید و آنگاه که صدای ناله وای محسنم، در خانه و کوچه پیچید بند دلم را پاره کرد، آنها دردانه۱۸ ساله رسول خدا را زدن!!! واای بر آنها...
 
نامردیست که کسی پاره های تن خود را به عنوان امانت در بین عده ای بگذارد و آن ها خون به دل تک تکشان کنند

 از همه سخت تر میدانی چیست؟! که این کَس،امین و فرستاده ویژه خدا باشد ،که این کَس خاتم الانبیا باشد ....بدتر از همه اینها میدانی چیست که کسانی بِکُشند و آتش بزنند که خود را صحابه پیامبر معرفی کرده باشند 
پدر سرور بانوان اهل بهشت اجر پیامبری اش را هیچ نخواست جز احترام به فاطمه اش و چه خوب پاداش پیامبری اش را دادند !!
این خانواده ،عجیب با مظلومیت عجین شده است، نانجیبی لگد به در زد و او را بین در و دیوار مجروح کرد ،باز هم دل پر از کینه اش آرام نگرفت و با آتش درونش در را هم  شعله ور کرد 

آه مادر !
دوری از پدر را طاقت نیاوردی و چه زود به آغوش پدر رفتی و در شبی ظلمانی ،علی بسیار غریب شد و غمی بر دلش نشست که چاه های مدینه هم از غمش هر بار گریستند و لبریز شدند
امیرالمومنین، با دیدن ذره ذره جان دادن زهرایش، همراه او جان داد فقط داشت خود را برای حسنین و زینب و ام کلثوم سرپا نگه میداشت وگرنه حیدر ما جانش به جانِ بانوی دوعالم بسته بود .‌‌..

ام ابیها ،ایثار و دفاع از ولی را به همه نشان داد
ایشان،فرهنگِ شهادت را در خانه اش رسم کرد ،زهرا شهید شد تا بفهماند که برای ولی خدا حتی از جان ِخود هم میگذرد 

ای نیس غربت و تنهایی علی ،ای دلخوشی هر لحظه علی ،ای چراغ خانه علی 
ای  مادر پهلو شکسته، دل های شکسته را دریاب

  • صدیقه آخوندی