وبلاگ صدیقه آخوندی

گاهنوشته های یک مهندس صنایع

وبلاگ صدیقه آخوندی

گاهنوشته های یک مهندس صنایع

سلام خوش آمدید

سلام سرباز وطن !
سلام حاج قاسم ایران !
من حتی یکبار هم تو را رو در رو ندیده ام!
رو در رو چیست ؟!من حتی تو را از ده یا پنجاه متری هم ندیده ام حتی یکبار هم در محل سخنرانی های تو حاضر نبوده ام و تو را تنها از  فرسخ ها دورتر، از پشت قاب شیشه ای تلویزیون و از طریق امواج و فرکانس دیده و شنیده ام....
تو را دوست داشتم ودارم شبیه یک پدری دلسوز و مهربان که هرجا دردی بود اولین نفر برای مداوایش میشتافتی،سخنت شیرین،نگاهت مهربان و دلت شبیه دریا آرام و زیبا بود.
من فقط از تو ،چند تصویر دیده ام ؛
ابهتی که در رفتارت بود چشم ها را محو تماشا میکرد و شجاعت یک ایرانی را به رخ میکشید،تو آنچنان در دل من جا گرفته ای که خبر شهادتت و تصور اینکه دیگر نه صدا و تصویر جدیدی از تو خواهیم دید و نه دیگر رهبر مالک اشتری به آن عزیزی دارد قلبم را آتش میزند؛ نه تنها من بلکه یک ملت را ؛ 
نه.. بیشتر که فک میکنم ،میبینم چند ملت ،میبینم تمام مظلومان و مستضعفانِ لبنان و سوریه و عراق را...

 غریب و آشنا، بزرگ و کوچک ،مرد و زن ،دختر و پسر ،همه و همه در سوگ تو به عزا نشستند و علاوه بر تنشان ، قلبشان هم سیاهپوش شد و تبدیل شد به ماتمکده ای ویرانه که سالهاست در گوشه ای بی کس و کار افتاده است 
تو آنقدر خالصانه و بی منت به ایران واسلام خدمت کردی و جان عزیزت را فدای امنیت مسلمانان منطقه کردی که همه این را با تمام وجود درک کردند و هرچند هیچگاه ندیده بودنت  ولی همچون کسی که عزیزش را از دست داده ،دیده هاشان ،سرخ و  بارانی بود

آه سردار جان بر کف ما، بعد تو ،حتی جهان هم روز خوش بر خود ندید 
آه حاج قاسم ایران ،هر چه به سالگردت و به روزی که به آرزویت رسیدی و انتظارت به پایان آمد ، نزدیک تر میشویم دلتنگ تر و بی قرار تر میشویم...
آه محبوب ترین سردار،این داغ هرگز برایمان سرد نخواهد شد و تا انتقامی به عظمت غم ایران  نگیریم آرام نخواهیم گرفت
یادت همیشه در دل ما سبز خواهد بود سردار دلها🖤🌹

  • صدیقه آخوندی

بیست و اندی سال گذشت و من هرروز با تجربه تر از دیروز خود شدم  خوشی ها و تلخی ها،پستی ها و بلندی های زیادی را دیدم...با آدم های زیادی آشنا شدم با افکار و دیدگاه های مختلف نشست و برخاست داشتم؛ یاد گرفتم جهان از دید هر انسانی متفاوت است،یکی با خواب حالش خوب میشود ،یکی با قدم زدن ،یکی با درد و دل کردن ،یکی با دیدن کسی که خیلی دوستش دارد ،دیگری با گریه و دیگری ها با روش هایی به سبک خودشان ،یاد گرفتم همینطور که خوشی ها میگذره تلخی ها هم میگذره فقط دیرتر میگذره و اگه میخوای روزایِ خوبِ بعدشم ببینی باید طاقت بیاری و بجنگی ،یاد گرفتم آدما رو زود قضاوت نکنم و فرصت اثبات بهشون بدم ،یاد گرفتم ساده باشم اما ساده لوح نه ،یاد گرفتم هرچقدر به آدما خوبی و محبت کنی دوبرابرش به خودت برمیگرده حتی اگه اون آدم بهت بدی کنه،یاد گرفتم شاد باشم و دنیا رو زیاد جدی نگیرم  و باور کنم که واقعا یه سرگرمی بزرگه که خیلیای رو درگیر و غرقِخودش کرده ،یادگرفتم خیلی چیزها ارزش غصه خوردن و ناراحتی رو نداره،یاد گرفتم آدمایی که هرکسی دور خودش داره بزرگترین سرمایه هاشن و باید قدرشونو بدونه ،اینکه بدونی تا حالا گره از مشکلات کسی باز کردی شاید بهترین حسی باشه که میتونی داشته باشی یا مثلا مرهمی شدی بر زخم کسی یاشی یا تونستی روی حتی یک نفر تاثیرخوب و مثبت بزااری حس خیلی شیرین و دوست داشتنیه... 

آدم هایی اومدن و درس های بزرگی بهم دادن و من از همشون مچکرم چه اون کسی که بدی کرد و چه اون کسی که لطف داشت به من و کمکم کرد...از همشون ممنونم

ومن زندگی ام را با تمام انتخابات درست و غلطم با تمام ضعف ها و توانایی هام با تمام بدی ها و خوبی هایش دوست دارم و همچنین تمام کسایی که تو این چندسال با دل و جون برام وقت گذاشتن و کمکم کردن مخصوصا خانواده عزیز و دوست داشتنی ام که اللهی همیشه سالم و شاد و خوشبخت باشنheartsmiley

  • صدیقه آخوندی

رفت ماه مهر,ماه مهربان🍂
و چه با عجله گذشتی از کوچه های عمرمان مهرجانم،تازه داشتیم به طعم شیرین عناب و طعم ترش و ملس انارت خو می گرفتیم ،رفتیو دست ما را در دست خواهر کوچکت آبان نهادی،راستی یادت نرود در گوشش بگویی که هوای دلمان را داشته باشد و  قلب مملو از عشقمان را شبیه خزان کوچه باغ ها نکند که تا نسیمی بخورد از شاخه رها شود و آب جوی آن را با خود ببرد بگو سبز تر از بهار تقدیم ته تغاری مادرعزیزت بکند☺😍😘
آبان جان سلام😄

سلامی به گرمی رنگ هایی که در دستان سردت داری❤

  • صدیقه آخوندی

به نام خدای غریب ها
دارم به روز هایی فکر میکنم که مامون عباسی به بهانه ی ولیعهدی، اقایمان ثامن الحجج را با زور از شهر اجدادشان که حضرت محمد در ان به خاک سپرده شده بودند و خود عمری در آن زندگی کرده بودند به خراسان اورد و در غربت و تنهایی ایشان را با انگور زهر آلود به شهادت رساندند. 
اصلا کدام انگور بود که چنین گستاخانه زهر را پذیرفت و خودش را بین دندان های همچون مروارید شما جا داد و به آلوده بودنش اقرار نکرد ؟!!
آخر نامردیست که تو را مهمان کنند و در حالی که غریبی و دلی بسیار رئوف داری از تو با انگور زهرآلود پذیرایی کنند !!
آه از دمی که جگرت آتش گرفت و پاره پاره شد...وای بر مامون و غریب نوازی و مهمان نوازی اش...بشکند دستش با پذیرایی اش..

عبا را بر سر کشیدی و در کوچه های توس، آخرین گام هایت را با سکوتی که آتش به دل کوچه ها و زمین توس میزد خود را به خانه رساندی و به دیدار رسول خدا و اجداد پاکتان شتافتی...

بیشتر که می اندیشم می بینم اگر شما به خراسان نیامده بودید ما باید چه میکردیم اصلا ایران بی رضا مگر معنی میدهد ؟!
نمیدانم زمین توس به خدا چه گفت که خدا چنین گوهری را در دلش پنهان کرد (وگرنه مدینه کجا و خراسان کجا!!)
که در خراسان اگر رضایی نبود، غریبان و خسته دلان به کجا پناه میبردند مگر جایی غیر از آغوش رضا میشود آرام گرفت (یا کجا آرام بخش تر از  صحن رضا برای غریب است؟!)
در این مدت که از تو دور مانده ام آهوی دلم با چشمانی پر از اشک ،دلی پر از حسرت و بغضی که در گلویش مانده ،منتظر است که صامنش شوید و با نگاه کریمانه تان بخریدش. ..
ضامن آهو جان ، فکری برایمان بردار، روی دست زمین و زمان مانده ایم جز خودت خریداری نداریم...

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد   حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

  • صدیقه آخوندی

سال های قبل، چند روز مانده به  اربعین، بازار حلالیت طلبیدن ها داغ بود و زائران برای رفتن لحظه شماری میکردند واشک شوق میریختن، و جا مانده ها اشک حسرت و جاماندگی ...

حال مسافر بهشت شش گوشه خریدنی بود؛ جامانده با دلی شکسته التماس دعا می گفت و مسافر آقا با دلی مملو از شوق زیارت، نائب الزیاره شما هم هستیم،

هر دو فقط جسم شان اینجا بود اما روحشان در کنار ضریح آقا پر میکشید، با این تفاوت که زائر روزی به وصال معشوق می رسد و عقده ای می‌گشاید، 
اما جامانده، نه..

امسال، هم زائر هر ساله ی آقا جامانده و هم جامانده ی هر ساله ی این قافله...

آقا، چه کرده ایم که مارا از در خانه خود رانده ای و اینگونه تر و خشک را به پای هم میسوزانی؟!

امسال همه حالشان دگرگون است. 
همه ی اهل این قافله بیقرارند
انگار، کاری نیمه تمام دارند... 

مانند کبوتری که خودش را به در و دیوار قفس میکوبد تا راهی باز شود،
میخواهند پرواز کنند و بروند اما بال و پرشان را کوتاه کرده اند..

قبلا جامانده در مسیر امامزاده دلش را تسلی می داد که این قدم ها و تاول ها، روزی برات کربلا را از آقا میگیرد و سال بعد من هم، لایق دیدار میشوم... 

حالا همه همرنگ شده اند، همه جامانده اند، و چه بد همرنگی ایست این رنگ جاماندگی...

❣آقاجان!
 این روز های من، تو را به شدت کم دارد. حرمت گوشه دنجیست که دلم را زیر و رو میکند.
عطر تورا در هوایش استشمام میکنم و حس بودن در حرمت تمام وجودم را پراز خوشبختی میکند.... 

دستی روی سرم بکش، تا محبتت را با تک تک سلول هایم  حس کنم و دست یاری ات را به من بده تا با تو به رستگاری برسم، که خیر شدن این عاقبت، با تو معنا  پیدا میکند. 

عشقت را از من نگیر، صاحبخانه قلبم باش که سپردن این خانه به غیر تو، ظلم است به دل خسته ی من.
  
🌹یا صاحب الزمان تو خود ظهور کن و شفاعت ما را نزد جدت اباعبدالله الحسین ببر تا مارا ببخشد و جواز کربلایمان را به فرماندهی خودتان امضا کند. 🏳

❤یا حجه ابن الحسن عجل علی ظهورک❤

 

  • صدیقه آخوندی

                    

واای از یتیمی...
آخر مگر یک کودک سه ساله چقدر تاب و تحمل دارد که برایش سر بریده بیاورند آن هم سر کسی که تنها دیدن یک جراحت بر بدنش کافی بود تا او را از پای درآورد اصلا شنیدن این جمله که یتیم شده ای کوه را متلاشی میکند چه رسد به نازدانه ی سه ساله حسین که بابا برایش همه چیز بود...

مگر کودک سه ساله چه گناهی کرده بود که باید در این سن کم از نوازش ها، محبت ها، دلگرمی ها، حمایت ها و آغوش پدر  محروم شود 

اصلا پدر و برادرش را از او گرفتید 
دیگر چرا بر صورت لطیف و نازکش سیلی زدید؟! مگر دختر بچه سه ساله جز گریه در فراغ پدر کاری کرده بود ؟!
حالا پدرش را شهید کردید خاندانش را به اسارت بردید سیلی بر صورتش زدید دیگر چرا گوشواره از گوشش کشیدید؟! بگذارید تنها یادگاری از روز های شیرینی که پدر داشت و کسی جرات نمی کرد چپ نگاهش بکند  برایش بماند...
اصلا مگر رقیه عزیز دوردانه حسین نبود؟!مگر حسین پسرکوچک زهرا نبود؟!مگر زهرا پاره تن پیامبر نبود ؟!
پس با چه جراتی به پاره های تن دردانه پیامبر بی حرمتی کردند و شهید و اسیرشان کردند؟!
دیگر این دنیا بدون پدر برای رقیه دنیا نمیشود،دیگر فراغ پدر به رقیه امان نمیدهد،دیگر رقیه دلیلی برای صبر و تحمل نمیبیند، دیگر رقیه بی تابی نمی کند،دیگر صدای گریه و شیون نازدانه ی حسین نمی‌آید.
واای از دل زینب 
امان از دل زینب
لعنت الله علی القوم الظالمین

  • ۰ نظر
  • ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۰۵
  • صدیقه آخوندی

از شاگرد نادم و بازیگوش صدیقه آخوندی به استاد قمری عزیز و بزرگوار

با سلام و عرض ادب 

استاد دلسوز ،دغدغه مند،مسئول ،برادر و خوش فکر و خلاق تولدتون مبارک 🌹🌺🌹🌹🎉🎊🎂🎁🎁🎁

امیدوارم سالهای پیش روتون پر از موفقیت ،خوشبختی و آرامش باشه و عالی تر و درجه یک تر از سال های قبل باشید و همیشه بدرخشید.🌱🌹🌺

اول میخواستم تولدتون رو تو اینستا تبریک بگم بعد دیدم اولین نفر که وبلاگ نویسی رو بهم یاد داد شما بودین پس تصمیم گرفتم همینجا تبرک بگم😊

استاد عزیز از اینکه باهاتون آشنا شدم خیلی خوشحالم چون شما واقعا یه انسان به تمام معنا هستید و من ازتون خیلی چیزا یاد گرفتم و به خاطر تمامشون از صمیم قلب ازتون مچکرم🌹🌹🌹🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷

شما کاملا بی ریا و صادقانه سعی کردید تجربیاتتون رو در اختیارمون بزارید و باعث رشد و پیشرفتمون بشید و بتونید به جوونای این مملکت کمک کنید بازم خیلی ازتون ممنونم🙏🙏

تو این چند سال هر موقع ازتون کمک و راهنمایی خواستم بدون هیچ چشم داشتی هر کمکی از دستتون براومد بهم کردین و از سردرگمی و ابهام نجاتم دادین؛بی شک شما جزو بهترین اساتیدم بودین هر چند که مدت کمی توفیق شاگردیتون رو داشتم و شاید شاگرد خوبی هم براتون نبودم ولی من همیشه قدردان زحمات و کمک های برادرانه شما خواهم بود هر چند که هر کاریم انجام بدیم بازم کمه در مقابل لطف و بزرگواری و محبتتون🙏🌺🎉🙏🌸🌱🌹

امیدوارم همیشه سالم،تندرست،شاد، موفق و خوشبخت باشید 😊🌹🌸🌹🌹🌷🌷🌺🌺

و کلام آخر:االهی امضای خدا پای تموم آرزوهاتون باشه.

 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۴۶
  • صدیقه آخوندی

اصلا میدانی چیست؟!
من دختر بودن را با تمام وجود پذیرفته ام و به دختر بودنم میبالم.❤
به اینکه عاشق صورتی و دنیای رنگ هام، از اینکه خدا در آفرینشم ظرافت و لطافت بیشتری به خرج داده است حتی از اینکه گاهی ترسو هستم،گاهی زیادی دل رحم و مهربان،گاهی زود اشکم در می آید، گاهی از اینکه در میان گریه میخندم،من از تمام ویژگی هایی که خدا در وجودم قرار داده است راضیم و همشان را دوست دارم من خودم را همین گونه که هستم دوست دارم.
 
میدانی چیست پیامبر عزیز کرده خدا و برگزیده اش بود پس خدا خیلی دوستش داشت و اولین فرزندی که به او عطا کرد دختر بود. دختری که پیامبر فرمود رحمت هر خانه است.
 همه ی ما مخلوقات اوییم نمیدانم حرفم چقدر درست باشد اما تبعیضی احساس میکنم،حس میکنم خدا مخلوقش که اسمش دختر است را دوستر میدارد که سفارشش را ویژه به پیغمبرش کرده است و در مقامش کوثر را نازل کرده است.
دین ما دین قشنگی است پر از احساس ،پر از دوست داشتن، پر از رنگ و زیبایی و پر از  توجه به دختر.
من هم دینم را بسیار دوست میدارم هم دختر بودنم را💓❤

1399/4/3 ولادت حضرت فاطمه معصومه (س)و روز دختر مبارک😍💝💖💕👑👒👠👡💄🎂🎉🎁🎊

  • صدیقه آخوندی


 

خداحافظ ماه رحمت خداحافظ دعای سحر خداحافظ رفیق دلم که می روی زبرم😢💔
امروز آخرین روزی است که در ضیافت دلبر به سر میبریم و من دلم گرفته است دلم درد میکند برای روزهایی که میتوانستم آنقدر به خدایم نزدیک شوم که جر او کسی، چیزی و کاری برایم مهم نباشد و آنقدر غرق در خواستن او باشم که لحظه لحظه حضورش را احساس کنم
دلبرم شرمنده ام که قدر دان و سپاسگذار این میهمانی و پذیرایی بی نقصت نبودم تو آنقدر خوبی که تابه مهمانیت  وارد شدم مرا مورد رحمتت قرار دادی کمی که گذشت تمام اشتباهات و خطاهایم را بخشیدی و الان هم که مهمانیت به پایان رسیده میخواهی مرا با دست پر راهی روزهای بعد از این کنی.
میدانم میهمان خوبی نبودم از آن مهمان ها که باب میل تو رفتار میکنند از آنها که در برابر تمااام حرف هاو خواسته هایت بگوید چشم ولی بازم این مهمان نالایقت ازتو میخواهد که با کرامت و لطف و رحمانیتت  نگاهش کنی و پاداشی در خور عظمت و مهربانیت به او عطا کنی و دستان خالی اش را با لطف خودت پر کنی و مولایمان را به ما برگردانی❤
من ازتو میخواهم معرفتت را در رگ هایم جاری سازی و سلول به سلول مرا پر از عطر وجود خوت کنی و مرا سپاسگذار ولایق این محبت ها قراربدهی

من امروز نادمم به خاطر روز ها ساعت ها ودقایقی که از کف داده ام تو در این مهمانی کم نزاشتی ولی من به خودم ظلم کردم و از دریای بیکران رحمتت بهره نبردم.
تو پناه و یاورم باش تو که جباری جبران کن برایم💖💙
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
التماس دعا

  • ۰ نظر
  • ۰۳ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۳۹
  • صدیقه آخوندی

لیلة القدر یعنی به اندازه تمام روزهاو شب هایی که قدر خدایی با این رحیمی ومهربانی را ندانستیم بدانیم لیلة القدر یعنی بنده ی من بیا، من تمام اشتباهات و نبودن هایت را فراموش می کنم. لیلة القدر یعنی تو فقط بیا  مخلوق زیبای من،من آنقدر برایت سنگ تمام میگذارم که دیگر به کسی نیازت نباشد ؛ لیلة القدر یعنی بنده ی زیبای من، از من بخواه تا اجابتت کنم ؛ من همیشه برای شنیدن درد و دل هایت آماده ام ، همیشه هستم در تک تک لحظاتت اما تو حواست نیست آنقدر سرگرم دنیایم شده ای که خودم را از یاد برده ای اما باز هم هر وقت که به سمتم برگردی با آغوش باز پذیرایت هستم چون تو احسن الخالقین منی،پس رهایت نمیکنم مخلوق زیبایم.

میدانم کوله باری از گناه بر دوش داری ،باشد هر چقدر هم که کوله بارت سنگین است خدایت بزرگتر وبخشنده تر است نامید نباش و به درگاهش با تمام وجود برو و خدایت را بخوان.

امسال جای  خیلی ها در این شب ها خالیست از زلفقار سید علی وشهدای مدافع حرم گرفته تا شهدای مدافع سلامت.و در این شب ها تقدیر یکسال ما و تمام موجودات را ملائکة به محضر امام زمان عرضه میکنند ومعلوم نیست سال دیگر باشیم یا نه.

 ای شنوای هر نجوا، ای پرده پوش هر عیب،‌ای بهترین دلبران ،‌ ای پشتیبان آنکه پیشتیبانی ندارد،ای همدم آنکه همدمی ندارد،ای گشاینده اندوه دلگیران ،ای آن‏که هرکه‏ را بخواهد عزّت بخشد،‌ای آن‏که کار‌ها را جز او تدبیر ننماید دیگر صبرمان امان نمیدهد و آنچنان بیتاب دیدن روی ماه عالم افروز منجیت هستیم که حتی نفس کشیدن در هوای بی او هم رنجمان میدهد.
خدای من تو را به فرق شکافته امیرالمومنین و به الغوث الغوث های نیمه شب مقربان درگاهت به فریادمان برس و ببخش آن گناهانی که مانع ظهور مولایمان می شود آمین یارب العالمین

 

  • ۱ نظر
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۹:۵۰
  • صدیقه آخوندی